jump to navigation

چرا قدر چیزهای که داریم رو نمی دونیم؟ مِی 24, 2008

Posted by sepidro in سفر نامه.
Tags:
10 comments

با اجازه دوستان چند روزی رفته بودم سفر همین جنوب خودمون

جزیره زیبای کیش ، اینکه میگم زیبا واقعا زیبا بود چون من بار اولم

بود که میرفتم و واقعا پشیمونم که چرا تا حالا نرفته بودم چون هر دفعه

که میخواستم برم همه میگفتن چرا این همه پول بدی بری کیش برو دوبی

با اجازتون رفتیم دوبی باز اومدیم بریم گفتن برو مالزی و این قصه

ادامه داشت تا این که بالاخره رفتم والان میگم واقعا آرامش و زیبایی

اونجا رو با جای دیگه عوض نمیکنم کاش قدر این چیزا بهتر بدونیم ،

بدونیم که چقدر کشور خودمون زیباست و جای دیدنی داره که میتونه

محل جذب توریست باشه ،ولی نیست؟…

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بلندترین مجسمه هندو مالزی مارس 24, 2008

Posted by sepidro in سفر نامه.
13 comments

img_0665.jpg 

یک روز خاطره انگیزو گرم در معبد هندوها برام رفتن به یک معبد همیشه جالب بود میخواستم بدونم چه جور جایی و با چه عقاید و آداب رسومی؟ اولا که جای بسیار کثیف و بد بویی بود ولی جالب و زیبا، تناقضه نه؟

ولی خوب بک عده هندی با پاهای برهنه و ضرفهای غذایی که بر سرشون بود

img_0724.jpg

به سمت پله های معبد میرفتن دقیقا 272 پله تا بالای معبد شون بود به این عکس ما تموم اون پله ها رو بالا رفتیم

img_0718.jpg

جالبترش این بود که وقتی به داخل غار یا همون معبد رسیدیم مجمسه های عجیب و غریبی دیدیم

img_0713.jpgکه سمبل خدا بود و با کلی ظرف غذا و شیر و میوه که جلو اون قرار داشتو تازه فهمیدیم که اون غذاها رو برای خدا میبرن یکی از همون هندی ها میگفت که اون غذاها تقریبا سه هفته جلوی خدا  میمونه و بعد سه هفته برش میدارن (دلیل بوی بد اونجا)و اینم از رسم عجیب هندی ها البته نمیشه گفت درست یا غلط چون عقاید اوناست و حتما هم براشون محترم ولی خوب با خودم گفتم پس

عقل آدم چی میگه؟!!  

سفر فوریه 11, 2008

Posted by sepidro in سفر نامه.
Tags: ,
12 comments

مالزیفکر فکرمیکنم هیچ چیزی مثل سفر آدما رو بزرگ نمیکنه. البته آدم شناسی رو هم قوی میکنه. این برای اولین بار بود که به تنهایی سفر می رفتم البته تنهای تنها که نبودم ولی خوب با خانواده ام هم نبودم دیگه ، اولش سخت بود . به هر حال یک کشور دیگه با یک زبون دیگه ولی میخوام بگم که فقط همون اولش سخته به قول قدیمها تن رو که زدی به آب بقیه اش حله ،هم اعتماد به نفس میگیری هم می فهمی که به زودی میتونی به اونا بپیوندی ، انگار که سالهاست اونجایی ، ولی حیف که عمر سفر کوتاه است هر چقدر هم طولانی بازم تموم میشه و باز برگشت به روزمرگی …

پی نوشت – عکس بالا رو خودم طی همین سفر به مالزی گرفتم

گلایه فوریه 9, 2008

Posted by sepidro in سفر نامه.
5 comments

خداوندا اگر روزی بشر گردی، ز حال ما خبر گردی ،پشیمان میشوی از قصه ی خلقت از این بودن ،از این بدعت، خداوندا ،نمیدانی که انسان بودن و ماندن ،در این دنیا چه دشوار است ،چه چه زجری میکشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار است… دکتر علی شریعتی